خودمراقبتی اجتماعی؛ قصه‌ای بی‌نسخه، اما پر از معنا

بعضی چیزها رو نمی‌شه با نسخه دادن حل کرد. مثل اینکه بخوای به یه نفر بگی چطور باید از خودش توی جمع‌های متفاوت مراقبت کنه، چطور از رابطه‌هاش مواظبت کنه یا چطوری برای روابطش مرز تعریف کنه که نه خودش آسیب ببینه نه بقیه رو برنجونه. اینا بیشتر از اینکه راه‌حل بخوان، فهم می‌خوان. درک می‌خوان. و یه جور همدلی که انگار به‌جای دادن جواب، فقط شنونده باشی. این مقاله هم یه‌جور شنونده لازم داره. نه برای گفتن اینکه “چیکار کن”، بلکه برای اینکه با هم ببینیم چی داره توی رابطه‌هامون اتفاق می‌افته و چرا گاهی به چیزی به اسم خودمراقبتی اجتماعی نیاز داریم.

ما آدما، اجتماعی هستیم؟

همیشه شنیدیم که انسان موجودیه اجتماعی. ولی خب هیچ‌وقت کسی دقیق نگفت یعنی چی؟ یعنی ما باید همیشه با جمع باشیم؟ یعنی نباید تنها باشیم؟ یا یعنی هر چقدر بیشتر آدم دورمون باشه، سالم‌تریم؟

واقعیت اینه که «اجتماعی بودن» یه طیفه. یکی دوست داره دورش شلوغ باشه، یکی با دو نفر رفیق صمیمی حالش خوبه، یکی ترجیح می‌ده بیشتر وقتش رو تنها باشه ولی توی دلش یه پیوندهایی باشه که گسسته نشن. ما باهم فرق داریم، و همین فرق‌ها باعث می‌شن خودمراقبتی اجتماعی برای هر کسی یه شکل داشته باشه. ولی یه چیزی توی همه‌مون مشترکه؛ اینکه دلمون می‌خواد توی رابطه‌هامون امن باشیم. دیده بشیم، شنیده بشیم، و در عین حال خودمون رو هم گم نکنیم.


بیشتر بخوانید: 15 تمرین ساده و کاربردی برای خودمراقبتی در محیط کار


وقتی خودمون رو وسط جمع گم می‌کنیم

گم شدن در جمع

تا حالا شده یه جمع دوستانه باشی ولی حس کنی یه‌جورایی زیادی هستی؟ یا دلت بخواد حرف بزنی اما انگار نمی‌دونی باید از کجا شروع کنی؟ یا اصلاً همه دارن می‌خندن، ولی تو ته دلت داره یه چیزی سنگینی می‌کنه؟

اینا لحظه‌هایی‌ان که یه چیزی توی درونمون می‌گه: “هی، من اینجام، ولی انگار نیستم.” یه وقتایی حضور فیزیکی داریم ولی حضور احساسی یا ذهنی نه. شاید حتی خودمون هم نَفَهمیم چرا. ولی اون تهِ تهش، داریم احساس می‌کنیم دیده نمی‌شیم، یا فهمیده نمی‌شیم، یا اصلاً خودمون رو با بقیه هماهنگ نمی‌بینیم.

رابطه‌های زیادی، صدای خودمون رو خاموش می‌کنن؟

بعضی وقتا اون‌قدر توی چت‌ها و دیدارها و تماس‌ها درگیر می‌شیم که خودمونو یادمون می‌ره. مثل وقتی که هر روز چندین نفر باهات حرف می‌زنن، ولی آخر شب حس می‌کنی هیچ‌کدومشون واقعاً نفهمیدن یا نپرسیدن حالت چطوره!

آره، همین‌قدر غم‌انگیز. چون آدم دلش می‌خواد حتی اگه کم هم حرف بزنه، اون حرف شنیده بشه. حتی اگه فقط یه دوست داشته باشه، اون دوست واقعاً بفهمتش. اینجاست که خیلی‌هامون ناخواسته به سمت سکوت کشیده می‌شیم. سکوتی که شاید فکر کنیم ما رو محافظت می‌کنه، ولی کم‌کم از بقیه جدا می‌کنه.

مرزهایی نامرئی که گاهی باید خلق بشه

مرزها در روابط

توی رابطه‌ها یه چیزی هست به اسم مرز. نه دیوار، نه فاصله، فقط یه مرز ساده برای اینکه بدونیم تا کجا اجازه داریم وارد دنیای هم بشیم. ولی خیلی وقتا بلد نیستیم مرز بکشیم. احساس گناه می‌کنیم، یا از ترس اینکه کسی رو ناراحت نکنیم، بیشتر از چیزی که راحتمون باشه، خودمون رو درگیر می‌کنیم.

مرز گذاشتن یعنی بفهمی چه وقت باید بگی “الان نمی‌تونم”، چه وقت بگی “نیاز دارم تنها باشم”، و چه وقت بگی “دوست دارم ولی نمی‌تونم همیشه در دسترست باشم.” این مرزها گاهی نجاتمون می‌دن، حتی اگه اولش سخت باشن.

وقتی نمی‌خوای ناجی باشی

یه روزهایی هست که یکی از دوستات میاد و از درد دلش حرف می‌زنه و تو حس می‌کنی باید براش کاری کنی. یه راه‌حل بدی. یه حرفی بزنی که آرومش کنه. ولی واقعیت اینه که ما همیشه نمی‌تونیم حال کسی رو خوب کنیم. گاهی فقط می‌تونیم کنار کسی باشیم.

خودمراقبتی اجتماعی یعنی بدونی چه وقت باید شنونده باشی و چه وقت لازمه سکوت کنی. نه برای بی‌محلی، برای احترام. برای اینکه بدونیم وزن بعضی حرف‌ها بیشتر از توان ماست، و قرار نیست همه‌چی رو به دوش بکشیم.

رابطه‌هات یه‌جور آینه‌ان

می‌گن توی رابطه‌ها، آدما بازتابی از ما هستن. یعنی اگه خودمون رو دوست نداشته باشیم، سخت می‌تونیم باور کنیم که بقیه دوستمون دارن. اگه خودمون رو نادیده بگیریم، تعجب نمی‌کنیم اگه بقیه هم نادیده‌مون بگیرن.

این ماجرا یه‌جور تکرار شدنه. خودمون هر طور با خودمون رفتار کنیم، کم‌کم همون حس و رفتار رو از بقیه هم دریافت می‌کنیم. برای همین خیلی از آدما وقتی شروع می‌کنن به شناختن خودشون و توجه به احساساتشون، یه‌هو می‌بینن رابطه‌هاشونم داره تغییر می‌کنه. انگار همه‌چی داره تازه می‌شه.

فضای مجازی؛ هم فرصت، هم تهدید

توی این روزا، بیشتر ارتباط‌هامون از توی صفحه‌ی گوشی در جریان هست. استوری‌ها، پیام‌ها، لایک‌ها. ولی واقعاً چقدر از اینا ارتباط واقعی‌ان؟ چند نفر هستن که واقعاً می‌تونیم بهشون بگیم “حالم خوب نیست” بدون اینکه قضاوت بشیم؟

خیلی وقتا فضای مجازی باعث می‌شه فکر کنیم ارتباط داریم، در حالی که توی واقعیت بیشتر از همیشه تنهاییم. اینجاست که باید حواسمون باشه چقدر وقتمون رو داریم صرف رابطه‌هایی می‌کنیم که شاید فقط یه سراب باشن.

وقتی سکوت امن‌تر از حرف زدنه

سکوت در شرایط اضطراری

گاهی نمی‌خوای چیزی بگی. نه چون بی‌احترامی کنی، بلکه حس می‌کنی اگه چیزی بگی، فهمیده نمی‌شی. یا اینکه اون‌قدر خسته‌ای که کلمه‌هات حتی به زبون نمیان.

این سکوت‌ها یه‌جور فریادن. فریادی که شنیده نمی‌شه. خودمراقبتی اجتماعی یعنی بلد باشی سکوت کنی وقتی لازمه، این جنس سکوت ربطی به ضعف یا بی‌تفاوتی نداره. بدون اینکه بخوای خودت رو قضاوت کنی به وقتش سکوت رو انتخاب کن.

تو می‌تونی آدم مهم زندگی خودت باشی

آخرش چی؟ خودمراقبتی اجتماعی یعنی بفهمی مهم‌ترین کسی که باید دوستش داشته باشی، خودتی. وقتی اینو بفهمی، رابطه‌هات هم سالم‌تر می‌شن. چون دیگه از روی ترس، نیاز یا اجبار واردشون نمی‌شی. انتخابشون می‌کنی. و اگه لازم باشه، تمومشون هم می‌کنی. با احترام، با درک متقابل، با خودِ واقعی‌ت.


یه یادآوری ساده:

تو برای رابطه‌هات مسئولیت داری، ولی برای حال خوب بقیه نه. تو می‌تونی حضور داشته باشی، گوش بدی، کنار کسی باشی؛ ولی نمی‌تونی بار دنیا رو تنهایی بکشی. اگه یاد بگیری به خودت همون‌قدر توجه کنی که به بقیه می‌کنی، یه قدم مهم برداشتی.

خودمراقبتی اجتماعی نسخه نداره. قصه داره. قصه‌ای که هر کس خودش باید برای خودش بنویسه. شاید توی مسیرش اشتباه کنیم، دور بشیم، دوباره نزدیک شیم. ولی مهم اینه که بدونیم همیشه می‌شه دوباره شروع کرد، دوباره گوش داد، دوباره دید، و دوباره «با خود» همراه بود.
اگر نیاز به کوچ خودمراقبتی داری میتونی با من (زهرا نوده) در ارتباط باشی.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا