یکی از مهمترین مسائلی که در محیطهای کاری، بهویژه در میان مدیران و کارمندان مسئولیتپذیر مشاهده میشود، خستگی ناشی از فشار کاری و روانی است. این افراد، که اغلب بهعنوان ستارههای سازمان شناخته میشوندر، با تلاش و پشتکار خود به قلههای موفقیت میرسند، پروژهها را با موفقیت به سرانجام میرسانند و مسئولیتهای سنگینی را میپذیرند، اغلب در دریایی از تعهدات غرق میشوند و از تواناییها و نتایج کاری خود راضی هستند. با این حال، تعارضی جدی در زندگیشان وجود دارد: آنها قادر به ایجاد تعادل بین کار و زندگی شخصی نیستند.
موفقیت، اگرچه شیرین است، اما میتواند به بهای از دست دادن آرامش و سلامتی در زندگی تمام شود. این افراد، در حالی که در بیرون از سازمان به عنوان الگو شناخته میشوند، ممکن است در درون خود با خستگی و فشار روانی دست و پنجه نرم کنند.
علت اصلی فراموشی اولویتها چیست؟
وقتی از این افراد پرسیده میشود که چرا خودمراقبتیهای ضروری را نادیده میگیرند، اغلب پاسخهایی کلیشهای و معمولاً مبتنی بر توجیه و نادیده گرفتن مساله ارائه میکنند. آنها از حجم زیاد کار، کمبود وقت، نبود جایگزین مناسب برای وظایفشان، یا احساس مسئولیت بیشازحد سخن میگویند. اما بررسی عمیقتر این مسئله نشان میدهد که مشکل اصلی به سیستم ارزشی و باورهای ذهنی آنها بازمیگردد.

تأثیر باورهای ذهنی بر اولویتبندی
تحقیقات روانشناسی و جامعهشناسی نشان داده است که انسانها تمایل دارند کارهایی را به تعویق بیندازند که در سیستم ارزشی آنها جایگاه بالایی ندارند. به بیان دیگر، فعالیتهایی که از نظر ذهنی برای فرد اهمیت کمتری دارند، به سادگی کنار گذاشته میشوند.
در مقابل، برخی مسائل که شاید اینقدر حیاتی نباشند، بهدلیل نگرشها و باورهای عمیقاً نهادینهشده، به اولویت اصلی زندگی افراد تبدیل میشوند. این باورها گاهی ریشه در ارزشهای فرهنگی، فشارهای اجتماعی، یا تربیت خانوادگی دارند. در نتیجه، افراد انرژی، زمان و سرمایه خود را بیوقفه صرف این اولویتهای ظاهراً مهمتر میکنند، در حالی که سلامت جسمی، روانی و روابط اجتماعیشان به حاشیه رانده میشود.
بیشتر بخوانید: اهمیت خودمراقبتی در سازمانها: چگونه سلامت و بهرهوری را بهبود دهیم؟
بازنگری در باورها و نگرشها

برای خروج از این چرخه ناسالم و ایجاد تعادل میان کار، زندگی شخصی و سایر جنبههای مهم، اصلاح باورها و نگرشها ضروری است. این بازنگری باید با طرح پرسشهایی اساسی آغاز شود:
۱. بازنگری در نگاه به کار
- هدف از کار چیست؟ آیا کار صرفاً ابزاری برای درآمدزایی است؟
- آیا ما بهدنبال قدرت، جایگاه اجتماعی یا حس ارزشمندی از طریق کار هستیم؟
- تا چه حد این اهداف با سایر جنبههای زندگی ما همسو هستند؟
- سلامتی در هرم قدرت، ثروت و ارزشمندی اجتماعی چه جایگاهی دارد؟
۲. توجه به جنبههای دیگر زندگی
- موضوعات دیگر زندگی کجا قرار دارند؟ روابط دوستانه، عاطفی و خانوادگی چه نقشی در زندگی ما ایفا میکنند؟
- آیا برای این روابط به اندازه کافی زمان و انرژی صرف میکنیم؟
۳. بازنگری در نگاه به بدن
- بدن ما چه ارزشی دارد؟ آیا آن را ابزاری برای رسیدن به اهداف میبینیم یا بهعنوان موجودیتی که نیاز به مراقبت و توجه دارد؟
- آیا به تغذیه، ورزش و سلامت جسمی خود به اندازه کافی اهمیت میدهیم؟
- چگونه میتوانیم دستاوردهای خود را در خدمت بهبود کیفیت زندگی جسمی و روانیمان قرار دهیم؟
- ثروت و قدرت قرار است در خدمت چه بخشی از «من» قرار بگیرند؟
اهمیت اصلاح نگرشها

اصلاح باورها و نگرشهای ذهنی، سنگبنای هرگونه تغییر پایدار در زندگی است. اگر این بخش بنیادین را نادیده بگیریم، حتی با بهترین برنامهها و پرشورترین آغازها، تغییرات ما زودگذر خواهند بود و به زودی به عادات قدیمی بازخواهیم گشت.
چرا؟ زیرا رفتارهای ما ریشه در سیستم ارزشی و نگرشهایی دارند که در طول زمان از بدو تولد در ذهنمان تثبیت شدهاند. بدون اصلاح این سیستم، هر تلاشی مانند ساختن خانهای روی شن خواهد بود که با اولین باد از هم میپاشد و فرو میریزد.
چگونه اصلاح نگرشها به موفقیت پایدار منجر میشود؟
برای دستیابی به موفقیت و رضایتی پایدار، باید سیستم ارزشی خود را بازبینی کنیم. این فرایند نیازمند تأمل و شجاعت برای مواجهه با باورهایی است که ممکن است مدتها بدون چون و چرا پذیرفته شده باشند. تغییر نگرشها نهتنها به ما کمک میکند تا تعادلی معنادار ایجاد کنیم، بلکه از خستگی، فرسودگی و احساس بیهودگی که در کمین زندگی مدرن است، جلوگیری خواهد کرد. در این حالت، نهتنها بهرهوری کاری افزایش مییابد، بلکه احساس معنا، آرامش و شادی در زندگی نیز به اوج خود میرسد.